حق زندگی، ایجاد امکانات یا استفاده از امکانات موجود برای زندگی بهتر جزو حقوق اولیه انسانهاست. از آدمای واقعی با نیازهای واقعی نمیشه انتظار ساخت جامعه آرمانی داشت. گذشت و حماسه راهیه که انسانهای والا برای رسیدن به هدف و آرمانی والاتر از زندگی، "انتخاب" میکنن. پس انتظار اینکه مردمی از حقوق اولیه و رفاه بگذرن و راه گذشت و حماسه رو پیش بگیرن برای رسیدن به هدفی که لزوما هدف اونها نیست انتظاری بیش از حده.
تلاش برای ساخت جامعه آرمانی از آدمای واقعی بزرگترین شکستهای تاریخ بشریت رو رقم زده. هدایت میگه وعده مدینه فاضله بهترین بهانه برای جهنم کردن دنیاست. هیتلر، مارکس، لنین، مائو، صدام و بقیه رهبران تمامیت خواه و حتی دیکتاتورهایی مثل غذافی قصد نابودی کشور، جامعه و دنیا رو نداشتن فقط آدمای توتالیته ای بودن که از جامعه انتظار داشتن یکدست بشن، از تفاوتها و خواسته هاشون بگذرن و گرد آرمان اونها جمع شن اما وقتی میفهمیدن اشتباه کردن بجای قبول اشتباه با زور و حذف سعی میکردن مردم رو یکدست کنن.
اما کندوان، بعضی از سازه های کندوان حدود هفت هزار سال قدمت دارن و شش ماه در سال اونجا یخبندان هست لذا طبیعیه که مردمش تمایل داشته باشن از مصالح بهتر و پنجره های آلومینیومی و دو جداره استفاده کنن. کندوان یه شهر با نمادهای مذهبی نیست که مورد عنایت حکومت باشه سالهاس ساکنینش از کمبود امکانات در رنجن و اگر از تیر برق کابلی هم کشیده باشن تا برخی نیازهای اساسیشون رو رفع کنن حق مسلمشونه.
اینها و موارد مشابه توجیهی برای تغییر بافت یک شهر تاریخی و نادیده گرفتن و از بین بردن آثار تاریخی نیست. مقدمه ای بود تا بگم نمیشه مجبورشون کرد و یا ازشون انتظار داشت که چون بواسطه جبر جغرافیا اونجا دنیا اومدن باید ریاضت بکشن تا زمانی که ما از زندگیشون بازدید میکنیم لذت ببریم و یا در مورد عرق ملی و حس ناسیونالیستی با مردمی حرف زد که از سطح آموزش و فرهنگ که بگذریم، سخت درگیر تامین کف خواسته ها برای ادامه حیات هستن.
سالهاست به سبب سیاست و آموزش غلط، چیزی که ما رو کنار هم نگهداشته ملی گرایی نیست. کورد و تورک و بلوچ و عرب هرکدوم از یه گوشه قصد جدایی دارن، اونچه که تا کنون مانع شده دیکتاتوری و زور هست. اتفاقاتی که از دوره گورباچف به بعد در شوروی افتاده عینا تو کشور ما تکرار میشه.
خب! چاره چیه؟ بذاریم خراب بشه و از بین بره؟ نه معلومه که نه. هرکدوم از ما در قبال این مسئله مسئولیم. اما به روش علمی و با قبول واقعیت. گلایه کردن بدون تحلیل دقیق و واقعی از مشکل و بدون ارائه پیشنهاد، هرگز راهکار و حلال مشکلات نبوده و نیست. ما تنها کشور تاریخی دنیا نیستیم. استفاده از تجربیات دیگران و بومی سازی راه کارشون میتونه برای حل مشکل کمکمون کنه.
زندگی در لندن به جهت تمرکز و تراکم بالا، تقریبا دوبرابر زندگی تو سایر شهرهای انگلیس هزینه داره، بیشتر نیروی کار لندن از شهرهای دیگه میان و برمیگردن اما کسی حق نداره تو بافت تاریخیش برج بسازه یا ارتفاعش رو افزایش بده، حتی اگر مالکش باشه. نقشه، مصالح و رنگ پیشنهادی رو به کمسیون تخصصی که صرفا برای اینکار تشکیل شده ارائه میکنن و اونها با در نظر گرفتن قوانین و نهایت انعطاف نسبت به اینکه در مورد حق اولیه یک انسان دارن تصمیم میگیرن، نقشه رو تایید یا رد میکنن.
این پروسه تو کشور ما توسط افراد بدون تخصص و غیر شایسته اداره میشه که برای رعایت قوانین بجای عرق ملی فکر نگهداشتن سمتشون و بجای انسانیت در تصمیم گیری به فکر منافع مالی و ... هستن.
دولت وظیفه تامین نیازهای اولیه و آموزش این افراد رو داره تا علاوه بر حفظ ظاهر شهر، از تکنولوژی روز برای رفع نیازهای اولیشون از قبیل روشن و گرم نگهداشتن خونه استفاده کنن. با فرض فراهم شدن نیازهای اولیه، هنوز باید ریاضت بکشن و دلیلی قوی برای این کار لازمه. قبل از هر چیز اعطای اولویت و تسهیلات جهت استفاده از شرایطی هست که بواسطه توریستی بودن شهر شامل حالشون شده مثل امکان ارایه خدمات به توریستها، غذاخوریهای کوچیک سنتی، تبدیل برخی مکانهای مسکونی به هاستل و اقامتگاههای بوم گردی، واگذاری بنگاههای اقتصادی و استخدام نیروی کار بومی در مشاغلی که بواسطه توریستی بودن منطقه و در جواب نیاز بازار مصرف به وجود اومده و ... که میتونه انگیزه ایجاد کنه.
دولت و نهادهای مسئول باید با تقویت و تشویق مردم به گردشگری و تبلیغ و جذب گردشگر خارجی و ایجاد امکانات آموزشی و بهداشتی، وعده آینده بهتر رو به خودشون و نسل بعدشون بدن. نمیتونیم به فکر امکانات رفاهی خانوادمون و یا تحصیلشون خارج از کشور باشیم و از مردم دیگه ای بخواهیم از خود و خانوادشون بگذرن، فداکاری کنن و آثار باستانی برای ما حفظ کنن. علاوه بر این بومی های منطقه که امتیازها هنوز دلیل قانع کننده ای براشون نیست، باید بتونن ملکشون رو به قیمتی معقول که امکان زندگی در شهر دیگه رو بهشون میده به مزایده بذارن و یا به میراث بفروشن.
اما اتفاقی که در واقعیت افتاده اینه که امتیازها و اولویتها به مردم بومی تعلق نمیگیره و مشارکتی در مزایا ندارن و فقط مضرات نصیبشون شده، مردمی هم که نتونستن تحمل کنن و ترک کردن با قیمتهای ناچیز واگذار کردن به افراد متمول که به قصد ییلاق قشلاق اونجا میرن.
کاری که وظیفه مردم هست، حمایت از گردشگری داخلی با تبلیغ و انتشار عکس و ویدئو هست و مهمتر از اون خرید صنایع دستی، تولیدات و محصولات بومیان منطقه و کمک به اقتصادشونه. آموزش و فرهنگسازی برای گردشگری سالم با کمترین آسیب به آثار و ساختار منطقه، تشکیل ان جی او، اطلاع رسانی و تماس و درخواست از مقامات مسئول هم یکی از این راه هاست.